Archive for آذر, ۱۳۹۰
زمانه عجیبی ست!
سلام ، یه پی ام پر بصیرت :
زمانه عجیبی ست!
برخی از مردمان امام گذشته را عاشقند، نه امام حاضر را !
میدانید چرا؟
امام گذشته را هرگونه بخواهند تفسیر میکنند…
اما امام حاضر را، باید فرمان ببرند…
و کوفیان عاشورا را اینگونه رقم زدند.
پیامک سری ۲
سلام به همگی
و اما سری دوم پیامک ها !!!
۱- گلواژه ای از سردار شهید سید کاظم کاظمی(معاون اطلاعات کل سپاه): “صحبتی با دولتیان و مجلسیان : مبادا طرز زندگی و رفتارتان غیر از وضعیت قبل از انقلاب بشود، مبادا چون طاغوتیان بشوید که اگر اینگونه بودید شهدادر قیامت جلویتان را خواهند گرفت.”
۲- بسیج عطری است آسمانی که از جوانه های ایمان تراوش می شود و پایگاهی است برای مشت های گره شده.
۳- تمام شد شب عید و نوای غم آید/که نم نمک غم عالم به روی هم آید/صدای قافله عشق می رسد بر گوش/که ده شب دیگر آقا محرمت آید(حی علی الحسین)
وصیت نامه سرتیپ خلبان شهید احمد کشوری
خدایا شیطان را از ما دور کن
«بسم الله الرحمن الرحیم»
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
روبه صفتان زشت خو را نکشند
پایان زندگی هر کسی به مرگ اوست
جز مرد حق که مرگش آغاز دفتر اوست
یه ایران پر از ملکه
سلام ، امروز توی پی ام هایی که برام اومده بود یه مطلب جالب دیدم حیفم اومد که شما نخونیدش.
یه روز یه پسر انگلیسی میاد با طعنه به یک پسر ایرانی میگه: چرا خانوماتون نمیتونن با مردا دست بدن یا لمسشون کنن؟؟ یعنی مردای ایرانی اینقدر ش–ه–و–ت پرستن و نمیتونن خودشون رو کنترل کنن؟؟
پسره ایرانی لبخندی میزنه و میگه: ملکه انگلستان میتونه با هر مردی دست بده؟ و هر مردی ملکه انگلستانو لمس کنه؟! پسره انگلیسی با عصبانیت میگه : نه! مگه ملکه یه فرد عادیه ؟!! فقط افراد خاصی میتون با ایشون در رابطه باشن!!!
پسر ایرانی میگه: خانومای ما همه ملکه هستن.
و این یکی : برادری به تعداد نیست ، به وفاداری است ، حضرت یوسف (ع) یازده برادر داشت و امام حسین (ع ) ، تنها عباس (ع) را … .
پیامک سری ۱
با توجه به این که حافظه تلفن همراهم پر شده و دیگه پیامک جدیدی رو دریافت نمیکنه و من هم حیفم میاد اونا رو پاک کنم در نتیجه اینجا ثبتشون می کنم!!!
۱- آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست/خدایا هر کجا هست به سلامت دارش/اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
۲- ای آب فرات،از کجا می آیی …؟ ناصاف ولی با صفا می آیی …؟ خود را نرساندی به لب خشک حسین، دیگر به چه رو به کربلا می آیی؟!
۳-تازه رقیه فهمید، بابا دو بخش دارد، بخشی به روی نیزه،بخشی به روی صحرا.